مدرسه پسرانه و دخترانه مبین در شهر بسطام
اینجا یک الگو وجود دارد. برای همه مدارس ایران زمین
مهدی کاظمی، تابستان 86.
مقدمه
مدرسهی مبین در سال 1378 توسطِ
آقای فرزیننیا، در شهر بسطام از شهرهایِ شاهرود در استانِ سمنان، تاسیس
شد. این مدرسه با ثبتنامِ 24 دانشآموز در سالِ اول ابتدایی، شروع به کار
کرد. و در این مدتِ 7 سالی که از تاسیس آن گذشته است، دانشآموزِ دیگری را
ثبتنام ننموده است، به جز جایگزینی دانشآموزی که به خاطرِ ماموریتِ پدرش
مجبور به ترکِ بسطام شده بود.
هدفِ اصلیِ این مدرسه، در اختیار گذاشتنِ
امکاناتِ کافی برای دانشآموزان است تا تواناییهای بالقوهی آنها شکوفا
شود. و هر یک از دانشآموزان استعدادهای خود را بیابند. و آنرا دنبال
کنند. به همین جهت، کارگاهها و کلاسهای ورزشی و فوقالعادهی زیادی تا
کنون برای این افراد گذاشته شده است. دانشآموزانِ مدرسهی مبین هماکنون
در رشتههای ورزشی شنا، واترپلو، کاراته و فوتبال سرآمد هستند و مهارتهای
نقاشی، خطاطی، شیرینیپزی، آشپزی، خیاطی، سفالگری، کارِ سرامیک، جوشکاری،
فرزکاری و ... را کسب نمودهاند.
آقای فرزیننیا مدرسهی خود را چنین
معرفی میکند: " با دید مدرسه اینجا را شروع نکردیم. مدرسه اسم مکان است
به معنای محل درس. ولی هدف ما این نبود. اسم اینجا را باید باغ یا چیز
دیگری میگذاشتیم تا فقط درس تداعی نشود. اسم ابتدایی اینجا هم باغ نور بود
و بعدا تغییر نام داد. این مدرسه عنوان غیرانتفاعی دارد ولی به صورت خیریه
اداره میشود.
ما به دنبال ساختارشکنی و ایدههای جالب بودیم. درس،
35-40 درصد از کار ما بود و نه بیشتر. نمونهی این کار در کل دنیا انجام
شدهاست ولی در ایران همه معتقدند که امکانش نیست. چون کتابها و سیستم
آموزشی اجازه نمیدهد. ولی ما انجام دادیم و شد. ما بچهها را آزاد
میگذاشتیم. و اجازه میدادیم که خودشان فکر کنند.
در دورانِ دبستان، دانشآموزان تقریبا تمامِ روز در مدرسه بازی میکردند. و فقط یک ساعت به کلاس درس میرفتند."
بازدید
با
یکی از دوستان – صدرا – گفتگوی کوتاهی در ماشین در فاصلهی چند دقیقه
مانده به مقصد درگرفت. در این گفتگو به شکلی کاملا اتفاقی صحبت از مدرسهای
ویژه در شهرستانِ کوچکِ بسطام به میان آمد. صدرا با آب و تابِ فراوان از
این مدرسه میگفت. حدودِ 2 سال از زمانِ بازدیدِ صدرا از این مدرسه
میگذشت. با وجود این فاصلهی زمانی، هیجان و شور به قدری در صحبتهای صدرا
دیده میشد که گویی همین دیروز از مدرسه بازدید کرده است. صدرا از فردی
سخن میگفت که برای تاسیس یک مدرسه، زندگی خود را در تهران رها کرده و به
شهرستانِ بسطام کوچ نموده است. صحبتهای شورانگیز صدرا، انگیزهای شد تا از
این مدرسه بازدید کنیم. سریع وارد عمل شدیم و به سختی و با واسطهی صدرا
که خود با واسطهای با مدیرِ مدرسهی مبین در ارتباط بود، قراری را تنظیم
کردیم.
پیش از رفتن به مدرسه به منظور تنظیم بحثِ آنروز با مدیر
مدرسهی مبین - آقای فرزیننیا – جلسهای ترتیب دادیم و سوالاتی که با
آنها روبرو بودیم را مکتوب کردیم. از آنجایی که این اولین بازدید از سری
بازدیدهای ما از مدارسِ ویژهی ایران بود، سوالاتی که تنظیم شده بودند،
بسیار با آنچه باید باشد، فاصله داشت. به هر حال حدودِ ساعتِ 8 صبح که با
آقای فرزیننیا قرار داشتیم به مدرسهی مبین رسیدیم. بازدید ما از همان
ابتدا با شگفتی آغاز شد. با ترمزِ ماشین، دربِ مدرسه باز شد و آقای
فرزیننیا به استقبالِ ما آمد. چهرهی جوان و لبخند بر لبِ آقای فرزیننیا،
از همان ابتدا نویدِ روزی شگفتانگیز را میداد.
با اولین نگاه،
پاکیزگی و نظم بیش از هر چیز دیگر چشم را خیره میکرد. این همه پاکیزگی و
نظم را در منازلِ اشرافی فیلمها هم ندیده بودیم، چه برسد در مدرسهی
راهنمایی. تازه وقتی متوجه شدیم که این پاکیزگی نتیجهی زحماتِ خود
بچههاست، بیش از پیش شگفتزده شدیم. در همان ابتدای بازدید، روحِ مدرسه
وجودمان را گرفت و به تحسین و تمجید واداشت. بهراستی که مدرسهی مبین،
مدرسهای ویژه بود.
از دربِ حیاطِ مدرسه که عبور کردیم، به حیاطِ کوچکی
وارد شدیم که بر روی آن به جای خطکشیهای نظامیوارِ مدارس دیگر، فقط جای
چند نقطه دیده میشد که به شکلی منظم و با فاصله در حیاط پخش شده بودند.
زمین چندمنظورهی فوتبال، والیبال و بسکتبالِ آسفالتی هم در کنار آن دیده
میشد که نشانی از ویژهبودن در آن نبود.
چند پلهی کوتاه، حایلی میان
حیاط و دربِ ورود به ساختمان میشدند. حتی دربِ ورودِ به ساختمان هم ویژه،
بود. این درب همان دربِ ورود به اتاقِ مدیر محسوب میشد. به این ترتیب
روزانه بچهها برای ورود به کلاس، از برابرِ مدیرِ خود میگذشتند.
در
دفترِ مدرسه، یکی دو ساعتی با آقای فرزیننیا به گفتگو نشستیم. اتاق او فقط
با چند تابلوی نقاشی که خود بچهها کشیده بودند، تزیین شده بود. چند کتاب،
تعدادی پوشه، دو میز و تعدادی صندلی، کلیهی لوازم اتاقِ مدیر محسوب
میشدند. اتاقی که بیش از 15-20 مترمربع، مساحت نداشت. بحث ما با آقای
فرزیننیا، با بیان مشکلاتِ آموزشی و اهمیتِ این امر در رشد از سوی ایشان
آغاز شد. "شاید نقطهای غیر از آموزش و پرورش، غیر از تربیت آدمها، برای
شروعِ تغییر در کشور نباشد. شاید کشور از نظرِ اقتصادی رشد کند، ولی نهایتا
میبینی که در آن کشور بهتر است مثلا ماشینِ بنز را سوارِ صاحبش کنی تا
صاحبش را سوارِ بنز. چرا که آن آدم ساخته نشده است. ...
من بعد از این
دورهی مدرسه فقط 10-20 درصد در دانشآموزان تغییر ایجاد میکنم. برای
تربیت نیروی دلخواه باید 10 نسل از این دوره بگذرد تا 100 درصد تاثیر در
تربیت گذاشته شود."
آقای فرزیننیا، علاوه بر مطالعاتِ دانشگاهیاش،
مطالعاتِ جانبیِ زیادی در خصوصِ مدارس و تربیت در سراسرِ دنیا انجام داده
بود. او از چند مدرسهی اروپاییِ ویژه نیز بازدید کرده بود و تجاربِ زیادی
نیز در این زمینه اندوخته بود. بحثهای زیادی در این جلسهی یکی-دو ساعته و
جلسهی دیگری که بعدازظهر با ایشان داشتیم مطرح شد، ولی در اینجا برای
کوتاه کردنِ مطلب فقط به چند نمونه از تجاربِ عملیِ ایشان، بسنده میکنم.
چند تجربه
کار گروهی
"یکی
از مهارتهایی که بسیار برای ما اهمیت داشت، مهارت کار گروهی بود. برای
همین از همان ابتدا در سالهای ابتدایی بسیار روی آن تاکید میکردیم. یکی
از کارهایی که ما برای این منظور طراحی کردیم، بازی با چوب بود. تعداد
زیادی چوب در اندازههای مساوی تهیه کرده بودیم که به هر دانشآموز تعداد
مشخصی از آن را میدادیم. این چوبها در رنگهای مختلفی بودند و به هر
دانشآموز فقط از یک رنگ داده میشد. دانشآموزان با این چوبها اجسامی را
میساختند که در ازای آنها امتیاز میگرفتند. ولی ما برای تقویتِ کار
گروهی، امتیازِ کارهایی که چند رنگ در آنهنا به کار رفته بود را چند برابر
سایرِ کارها در نظر میگرفتیم. همین مسئله دانشآموزان را به کارِگروهی
وامیداشت. در ابتدای امر خیلی کم پیش میآمد که حتی دو نفر با هم یک کار
را تهیه کنند. چون بر سرِ روشِ انجامِ کار و محصولِ نهایی دعوایشان میشد و
از هم جدا میشدند. چند سال طول کشید تا به این نتیجه رسیدند که برای
کارهایشان رهبری برگزینند و با هم طبقِ قاعدههایی کار بسازند. در سالهای
آخرِ ابتدایی کارهایی 10-12 نفره میساختند.
این مهارتِ کار گروهی به
حدی در این بچهها نهادینه شده است که وقتی در مسابقاتِ فوتبال شرکت
میکردند، با این که در مدرسه روی آنها هیچ کارِ ویژهای انجام ندادهایم،
زیباترین و هماهنگترین بازیها را انجام میدهند. به طوری که همه، حتی
مربیِ تیم مقابل هم به این مسئله اذعان میکرد."
روشهای انگیزشی
یکی
از روشهای انگیزشی ما در مدرسه، امتیازدهی است. ما سیستمِ امتیازدهیِ
کاملی را درست کردهایم که برای هر کاری که بچهها انجام میدهند، چه در
زمینههای آموزشی یا مهارتی و چه در زمینهی کارهای عمومی، مثلِ شستشو و
جاروزدن، امتیازی به آنها میدهیم. در کنارِ این سیستمِ امتیازدهی، تا قبل
از اینکه به راهنمایی بیایند، کمدِ جایزهای داشتیم که تعدادی جایزه با
قیمتهای متفاوت وجود داشت. هر فرد با توجه به امتیازاتی که جمع کرده بود
از این کمد، جایزهای را میگرفت. از راهنمایی به بعد، این کمد را حذف
کردیم و به جای آن اردوهای مدرسه را امتیازی کردهایم. مثلا اردویِ اصفهانِ
امسال، 15 هزار امتیاز لازم داشت. اگر کسی این امتیاز را کسب نکرده باشد،
او را به اردو نمیبریم."
راهِ انتقال پیام، حذفِ آن است.
"یکی
از راههای انتقالِ پیام، حذف آن است. من کاملا به این معتقدم. در کارهای
مذهبیِ مدرسه، هم از این روش استفاده میکنم. مثلا در نمازِ جماعت، هیچ
اجباری نداریم. اگر کسی شرکت نکند، من تمامِ تلاشم را میکنم که حتی
ناراحتیای از این بابت به دلم راه ندهم. نماز، صحبت کردنِ او با خداست.
اگر نمیخواهد با خدایش صحبت کند، به تو چه؟!
چند سالِ پیش، یکی از
دانشآموزانِ مدرسه، یکسالِ تمام در نمازِ جماعت شرکت نکرد. بعد از یک سال
به سراغِ من آمد و گفت: در این مدت شما از دستِمن ناراحت نشدید؟ من هم
جواب دادم، نه! ادامه داد که: من تمامِ این مدت میخواستم شما را امتحان
کنم که ببینم، کی شما ناراحت میشوید. از آن زمان تا حالا، همهی
دانشآموزان نمازِ اولِ وقتِ جماعت را با هم میخوانند."
به من بگو، فراموش میکنم؛ نشانم بده، به خاطر میسپارم؛ بگذار انجام دهم، یاد میگیرم.
"استفاده
از روشهای عملی برای آموزش و تربیت از رؤوسِ کارها محسوب میشود. ما
تعدادِ زیادی از وسایلِ کمکآموزشیِ "لوگو" را از دانمارک تهیه کردهایم که
دانشآموزان طبقِ دستورالعملهای آن، آنها را روی هم سوار میکنند. این
وسایل کاملا مشابهِ وسایلِ دنیایِ واقعی هستند و از اتوموبیل، تراکتور و
... گرفته تا رباتهای الکترونیکی را در بر میگیرند. هزینهی این وسایل،
زیاد بود ولی از طریقِ خیرین تامین کردیم. البته خریدِ این وسایل، برای
خیّرین قابل هضم نیست، ولی خیّرینی هستند که این چیزها را میفهمند."
نمونهای از کارِ دینی
وقتی
در بم زلزله شد، بچههای کلاس به این نتیجه رسیدند که آنها هم یک کمکی به
مردم بم بکنند. من خیلی اصرار کردم که بچهها یک ایدهای بزنند که به جای
اینکه از جیبِ والدینشان پولی را بپردازند، یک کار مخصوصِ خودشان انجام
دهند. وقتی این ایده را مطرح میکردم در ذهنم هیچ کارِ خاصی نبود. بنابراین
امید داشتم که بچهها به یک نتیجهای برسند. یک بحثِ یکی-دو ساعته با
بچهها انجام دادیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بچهها مقداری از
امتیازاتشان را به مردمِ بم ببخشند و از این طریق، معادلِ پولی که امتیازها
در کمدِ جایزه دارند به مردمِ بم برسد. من برگههایی را تهیه کردم و به
بچهها دادم تا امتیازاتی را که میخواهند ببخشند را یادداشت کنند. بعضی از
بچهها که به اصطلاح قمارباز بودند، همهی امتیازاتشان را بخشیدند. مثلا
یکی از بچهها که بیشترین امتیازِ مدرسه را داشت و در یک قدمیِ بزرگترین
جایزهی کمد بود، همهی امتیازاتش را بخشید. من برای اینکه بچهها بفهمند
که کمشدنِ امتیازاتشان جدیاست، برگهها را برگرداندم و بر پاکشدنِ
امتیازاتشان تاکید کردم و از آنها خواستم که اگر تجدید نظری دارند، انجام
دهند. به جز اندکی، بقیه سر حرفشان ایستادند.
بعد از این واقعه، با بچهها به مغازهای رفتیم و از پولهایی که جمع شده بود، وسایلی خریدیم و به بم فرستادیم.
از
این ماجرا چند ماهی میگذشت که در درس دینی به مبحث بخشندگی خدا و پاداشِ
نیکی رسیدیم. بحث این بود که خدا در برابرِ کارِ خیرِ ما چند برابر، پاداش
میدهد. من هم به خاطرِ اینکه شباهتی بین ما و خدا باشد، دو برابرِ
امتیازی که بچهها برای بم بخشیده بودند را به آنها برگرداندم. بعد از این
ماجرا بخشندگی واقعا در بچهها نهادینه شد. همین الان هم در مقایسه با
بچههای دیگر، این بچهها بخشندهتر هستند."
خاتمه
مدرسهی مبین،
مدرسهای ویژه بود. ولی مدیر و موسسِ آن ویژهتر بود. آقای فرزیننیا، از
معدود افرادی بود که برایِ انجامِ رسالتی که بر دوشش احساس میکرد، حاضر
شد، از دیارِ خود کوچ کند. پذیرفت که تمامِ زندگیاش را فدا کند و البته
قطرههای عمرش را به پای رسالتش بریزد. مدرسهی مبین، با عرقِ جبینِ آقای
فرزیننیا و همکارانش و یاریِ خیّرین ساخته شد تا تربیتی متفاوت به دیگران
نمایانده شود.
اکنون آقای فرزیننیا و همکارانش به آیندهای دور چشم
دوختهاند که نسلی متفاوت به جامعه گام نهاده و رویایِ ظهورِ امام زمان را
به حقیقت تبدیل کنند. نسلی متفکر، خلاق، توانمند و معتقد.
منبع : http://mehdi-kazemi.com/index.php/personalcontent/publicarticles/mobin-school
برخی از فعالیتهای مدرسه :
نقاشی
یکی از مهمترین سرگرمی های کودکان است که تاثیر ویژه ای بر روی خلاقیت
آنان دارد. لذا در بدو ورود دانش آموزان به پیش دبستان اولین فعالیتی است
که به طور مستمر به آن می پردازند و کار خود را با رنگ گواش و نقاشی روی
بوم و کاغذ شروع می کنند. در کنار آن نقاشی با مداد رنگی در دفتر را نیز
تجربه می کنند.
این بخش دارای تنوع بسیاری می باشد و دانش آموزان در
مقطع دبستان نقاشی بر روی سطوح مختلف از قبیل کوزه ، تخم مرغ ، کاغذ
دیواری ، بوم ، شیشه ، چوب ، دیوار و ... را تجربه می کنند.
در ضمن در
این بخش دانش آموزان کارهایی را به صورت دسته جمعی و گروهی انجام می دهند
که این کار برای تقویت روحیه همکاری آنان بسیار مفید و ارزشمند می باشد.
-
تمام این مراحل زیر نظر مربی انجام می شود و مربی تنها به عنوان یک همراه
در کلاس ها شرکت می کند و اعمال نظری در کار دانش آموزان ندارد و تلاش او
فقط در جهت شکوفا کردن خلاقیت دانش آموزان است.
- این دوره آموزشی برای دو گروه (دختر - پسر) می باشد و در تمام مقاطع تحصیلی برگزار می شود.
- این کلاس در پایه پیش دبستان به صورت گسترده و به طور متوسط در هفته به مدت 180دقیقه برگزار می شود .
- در مقطع دبستان این کلاس 3 روز در هفته و هر بار به مدت 45 دقیقه برگزار می شود.
- در مقطع راهنمایی مدت زمان این کلاس در هفته به طور متوسط 60 دقیقه است
http://mobinschool.ir/print.php?type=N&item_id=16
*****
در
این بخش دانش آموزان با گل بازی می کنند و اشیای گوناگونی را می سازند.
این کار در جهت تقویت خلاقیت دانش آموزان می باشد و آغازی برای کار سفالگری
و مشبک با گل می باشد.
- این کار زیر نظر مربی انجام می شود و مربی
تنها به عنوان یک همراه در کلاس ها شرکت می کند و اعمال نظری در کار دانش
آموزان ندارد و تلاش او فقط در جهت شکوفا کردن خلاقیت دانش آموزان است.
- این دوره آموزشی برای دو گروه (دختر - پسر) می باشد و در مقطع دبستان برگزار می شود.
- در پایه پیش دبستان این کلاس 2 روز در هفته و هر بار به مدت 45 دقیقه برگزار می شود .
- در مقطع دبستان این کلاس 1 روز در هفته و به مدت 45 دقیقه برگزار می شود.
***
این قسمت شامل دو بخش می باشد.
بخش مشبک:
در
این بخش دانش آموزان نحوه کار روی گل به صورت مشبک را فرا می گیرند. گل را
به صورت ورق 1 سانتیمتری پهن کرده و به ابعاد 20 در 20 آنرا برش می دهند.
سپس یک طرح چاپ شده روی کاغذ را روی گل حک کرده و با ابزار مخصوص این کار ،
طرح مورد نظر را روی گل ایجاد می کنند. حال این طرح می تواند یک نوشته یا
یک طرح اسلیمی باشد.
پس از اتمام کار ، آن را در فضای آزاد قرار داده تا به مرور خشک شود. در آخر ، کار را در کوره می پزند.
این کار سرآغازی است برای ایجاد طرح های سه بعدی و برجسته بر روی ظرف های گلی که در قسمت سفالگری به طور متمرکز به آن می پردازند.
بخش سفالگری:
در
این بخش دانش آموزان سفالگری با چرخ سفال را به طور کامل فرا می گیرند. به
طوری که ابتدا کار خود را با نمونه های بسیار آسان شروع می کنند و پس از
بدست آوردن مهارت لازم و کافی، شروع به ساخت کار های دلخواه و خلاقانه خود
می کنند. پس از ساخت یک کوزه ، به طور مثال ، روی آن مشبک کار می کنند. در
آخر نیز کار خود را پس از خشک شدن ، در کوره می پزند.
- تمام این مراحل زیر نظر مربی انجام می شود.
- مدت زمان آموزش بخش مشبک حدود 6 ماه و بخش سفالگری حدود 2 سال است.
- این دوره آموزشی برای دو گروه (دختر - پسر) می باشد و در مقطع دبستان و راهنمایی تدریس می شود.
- این کلاس 2 روز در هفته و هر بار به مدت 60 دقیقه می باشد.
سایت مرتبط :